معنی چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات ,, معنی چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات پ, معنی ]dxd cاfcikxbj bcikmfcik lcbj، koتg lcbj، fd j'k lcbj، تaldgh ,, معنی اصطلاح چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات ,, معادل چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات ,, چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات , چی میشه؟, چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات , یعنی چی؟, چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات , synonym, چیزی رابرهمزدن درهموبرهم کردن، مختل کردن، بی نظم کردن، تشکیلات , definition,